روز های کاغذی



میگن نباید به گذشته وصل باشی.


گذشته ,گذشته.


باید این اتصال قطع شه که تاثیری روی زندگی الانت نداشته باشه.


باید بگذری.


مگه میشه؟ 


این اتصال به گذشته مثل ریشه میمونه.


قطع شه همه چی خشک میشه.


یه روزی یه دوستی میگفت دلم میخواد وقتی برگردم به گذشتم وسال های زندگیمو نگاه کنم


حالم با مرورشون خوب باشه.


ادامه مطلب

 

 

مثلا با حال خوب بیدارشی وروزتو شروع کنی.

 

قطعه مورد علاقتو گوش کنی.

 

روی نیمکت دلخواهت توی پارک بشینی چشماتو ببندی وعطر پاییزو نفس بکشی .

 

ورزش کنی و مردمو دوست داشته باشی.

 

مثلا توی پیاده رو از دختربچه غریبه عکس بگیری ودلت بره برای لبخند ونگاهش .ببوسیش.

 

و قطعه مورد علاقتو گوش کنی.

 

به هوای خرید گل نرگس بری گل فروشی ولی چشمت خیره کاکتوسا بشه.

 

مثلا آشپزی کنی و دست پختتو دوست داشته باشی  .

 

غروب پیاده روی کنی و با حوصله  از  دست فروش سبزی بخری.

 

هوای ذهنتو تازه کنی.

 

مثلا به دوست داشتنی ترین اتفاق زندگیت فکرکنی و قطعه مورد علاقتو گوش کنی.

 

مثلا مثلا یک روزو زندگی کنی.

ادامه مطلب

دیشب به محض اینکه چشمامو بستم خوابم برد .


حالا خوابم.


خواب دیدم تو یه عملیات جنگی بودم!!


ومنم فرمانده!!!


اقای لاریجانی بی سیم چی بود!!


مدام پشت سرم می دوید ومنم دستور میدادم ! ( این قسمتش راضی ام :)) )


اخه چرا باید همچین خوابی ببینم؟؟


از شهرها باتانک رد میشدم و با عینک دودی مرز هارو میدیدم!! 

ادامه مطلب

نمیدونم چرا نقاط تاریک بیشتر به چشم میان


برای نوشتن , گفتن و دیدن


تو برخورد با ادم ها هم همینیم.


نقاط تاریکشون می بینیم .اگه بخوایم دل بسوزونیم وناراحتش نکنیم تو ذهنمون تخریبش میکنیم 


" اه چه ادم مزخرفیه 


اوه اوه لباساش چه ضایعه اس


اه چه لهجه ای .

و.

ادامه مطلب

این مطلب صرفا جهت خالی کردن غرغرهای دخترانه است وهیچ جنبه بدرد بخور دیگری ندارد!


من تقریبا چهار یاپنج ماه یکبار ضدآفتاب و کرم مرطوب کننده  وعطر میخرم 


دوسالی هم میشه که از برند های با کیفیت خارجی انتخابشون میکنم.


اول مهر که رفتیم واسه برادر کوچیکمون خرید پیش خودم گفتم بزار منم  به همون مغازه  ای که همیشه


  ازش خرید میکنم سفارش بدم  اینارو برام  بیاره


وقتی قیمت های جدیدشون گفت منصرف شدم.


عزای عمومی اعلام کردم برای خداحافظی با ضدآفتاب خوبم ,مرطوب کننده نازم,عطر نازنینم


خوشا به سعادت پسرا واقعا!

ادامه مطلب



یک صداهایی هستند که هم اصالت دارند و هم هویت.


می تونندشبیه صدای یک سه تار باشن یا ضرب های یک دف در موسیقی اصیل سنتی .


شایدهم صدای ناله ی ساز یک ویالونیست ماهر توی یک نیمه شب باشند.


میتونند گل مریم بخونند ومریم هارو عاشق کنند .


حالشون کوک باشه و حال بقیه هم کوک کنند.


ادامه مطلب

_مریم شنیدی چی گفتم؟؟؟؟؟


_ نه نشنیدم عینکم نیست نمی شنوم!!!!


_ ( در حال خندیدن) عینک چه ربطی داره به شنوایی؟؟؟


کاملا حق به جانب ,دقت کنید خیلی خیلی حق به جانب گفتم :


_ ربط داره تو خیلی یواش حرف میزنی بیشتر پچ پچ میکنی تا حرف زدن! 


پس باید عینکم باشه تا بتونم حرفاتو لب خونی کنم !!


نتیجه خیلی اخلاقی:


1- هیچ گاه سوتی خودرا گردن نگیرید و کم نیاورید :)


2- عینک برای عینکی ها تنها برای بینایی استفاده نمی شود و یک ابزار مفید همه کاره است 


_ مایه دلگرمی و سبب بینایی بهتر


_ سمعک فوری 


_ به عنوان جانشین اول قاشق برای شیرین کردن چایی 


( وقتی قاشق چایخوری نیست وعجله داری) با دسته عینک شکر داخل لیوان را در خلاف جهت عقربه های 


ساعت هم میزنی ! خیلی شیک خیلی ام مجلسی !


_ وقتی داری مطلبی میخونی و همزمان کله اتم میخاره اینجاست که باز با عینک کله  تو میخارونی :)


ادامه مطلب

من و مادرم اخلاقیاتمون نقطه مقابل همه .


آهنگ هایی که من گوش میکنم مادرم دوست نداره و  آهنگ وفیلمایی که اون خوشش میاد من نمیپسندم.


سلیقمون تو خرید کردن وانتخاب لباس هم تفاهم نداریم.


ولی کاملا باهم کنارمیایم و به علایق همدیگه احترام میزاریم.


اما تنها مسئله ای که باهاش به تفاهم نمیرسیم اشپزی و خیاطیه.


هرچقدر اون خیاطی و دوخت ودوز  دوست داره من بیزارم 


اصلا منو شکنجه کنند ولی نگن بیا خیاطی یادبگیر :)

ادامه مطلب

بچه که بودم خیلی از دعاهام تخیلی بود.


مثلایکی از دعاهام این بود که خدایا میشه یدونه از ساعت های برنارد داشته باشم 


اون وقت میتونم زمانو متوقف کنم!!


یا خدایا میشه امسال معلم ریاضی نداشته باشیم تا ریاضی نخونیم؟


ازاین نوع دعاها زیاد داشتم.


نمیدونم از کی دقیقا ولی دیگه دعایی برای خودم نکردم. هیچ وقت.


روزهای خاص مثل شب های قدر یا محرم 


برای خانوادم وکسایی که میشناسم طلب سلامتی میکنم ودیگه زبونم برای خودم نمیچرخه دعاکنم.


مامانم همیشه میگه ادم باید حواسش به دعاهاش باشه.

ادامه مطلب

یک خاله دارم که شیش ماه ازم  بزرگتره خیلی ارتباط نزدیکی باهم داریم 


اسم این خاله ام مثلا خاله اقدس باشه :)


خاله اقدس دوستی داره که توی دانشگاه باهم اشنا شدن .


وقتایی که ازش حرف میزد حرفاش هم تلخ بود و هم شیرین .


یک دختر سی و دو ساله که توی یکی از روستاهای محروم شهر کامیاران زندگی میکنه.


از یک خانواده ی نه نفره که مادرش وقتی بچه بوده به رحمت خدا رفتن.


با تعریف هایی که خاله اقدس ازش میکرد مشتاق بودم ببینمش.


ادامه مطلب

یک دیوار مهربانی کاش راه اندازی میشد که هرکسی احوالش  بهتره بزاره روی دیوار .


اونوقت اگه دل گرفته ای از کنار دیوار مهربانی رد میشد میتونست یکم از اون حال خوب رو برداره .


اینجوری اسراف هم نمیشد .


حال دل همه به یک اندازه خوب بود.


- من حالم خوبه 


اضافه ی خوبی حالمو گذاشتم رو دیوار مهربانی 


هرکی پیداش کرد برداره :))


- این مدت نبودم ولی به یادتون بودم ممنون از پیام هایی که برام گذاشته بودین 


ممنون اشنا خانوم ممنون گلشید خانوم.




خیلی فکر کردم چی بنویسم و واقعا هیچی به ذهنم نرسید خب 


پس مجبورم از هیچی براتون بنویسم.


دوماه نیستم شایدم بیشتر ( کی بود گفت بهتر؟  :)  )


باشروع فصل دلتنگیا منم قطعا برمیگردم به وبلاگ و بهتون سر میزنم 


اینجا قطعا حذف نمیشه و دلم میخواد سال ها داشته باشمش احتمالا 


مدنظرم باشه اینجارو به عنوان میراثی گرانبها واسه نتیجه هام بزارم.


فکر کنم بحران بیست و پنج سالگی گرفتم راستی اصلا داریم همچین بحرانی؟؟


حس پوچی محضی دارم حس یه زندگی بی هدف


اگه جسم مریض بشه با دارو بهبود پیدا میکنه 


وای از وقتی فکر و روح مریض بشن .


من که درمانشو نمیدونم.


باید برم بگردم ببینم کجا گمش کردم 


دست منو بگیرم و برش گردونم البته اگه با زبون خوش بیاد.



ادامه مطلب

این روزا توی تموم دغدغه ها,مشغله ها


همه ی رفتن ها و نرسیدن ها 


تموم خسته خوابیدن ها و خسته تر بیدار شدنا 


عجیب دلم رفتن میخواد.


رهاکردن تموم فکرای کوچیکی که این روزها دارن از ذهنم تغذیه میکنند وبزرگترمیشن.


تا وقتی خودت چیزی دوست نداشته باشی نمیتونی اون حسو به یکی دیگه منتقل کنی


نمیتونی باهاش ارتباط برقرار کنی.

ادامه مطلب

ابان شده یه ماه سخت وپرمشغله ای که خیلی سریع داره تموم میشه.

 

اوایل این ماه به دستور مادرجانم شروع کردیم به خونه تی اونم به روشی بسی خانمان برافکن!

 

تو تموم روزای انجام کارخونه تی مهمون داشتیم!!

 

فکرکنید

 

یه خونه کوچیک بهم ریخته با فرشای جمع شده و ودر هم وبرهم و مهمون داری:)

 

و ایناز خانومی که اندازه ده تا مهمون بریز و بپاش داره.

 

ادامه مطلب

سکانس اول چهارشنبه شب ساعت یک بامداد.


خوابم نمیومد و مشغول اینترنت گردی بودم.


داشتم وبلاگ فرشته رو میخوندم یه جاش نوشته بود حالش بد بوده و میترسیده غش کنه .


( امیدوارم حالش بهتر شده باشه) 


و گفته بود که تجربه غش کردنو تاحالا نداشته .


باخودم گفتم تا حالا دوبار بیهوش شدم ( یکیش اول دبیرستان و یکی دیگشو نمیگم)


و با اطمینانی به شدت کذایی باخودم گفتم فکرنکنم هیچ وقت دوباره بیهوش شدنو تجربه کنم.

ادامه مطلب

بابابزرگ زنگ زده و به همه گفته:


-شما معرفت ندارید من اینجابودم تو این شلوغیا!!!!


اصلا زنگ نزدید نگران بشید!


( انگار سردسته معترضین بوده و فعال در میدان های حق علیه باطل)


:)


با برادر جان داشتیم گل میگفتیم و (شما بخونید بحث میکردیم)


برادر گرام: ولی به نظرم خوبه ها دوتا خواهر بزرگ داشته باشیم 


که متاهل باشن موقع خونه تی زنگ بزنیم بیان کمک!


-نه بابا میومدن با شوهراشون میشدن مهمون ،کمک هم نمیکردن.


ادامه مطلب

 

چرا من نمیتونم یذره قاطع باشم؟؟

 

چرا همیشه میخوام احترام طرف مقابلو نگه دارم؟؟

 

چرا ازاین رفتارم سوء برداشت میشه؟؟

 

متاسفانه یا خوشبختانه خیلی زود معنی نگاه یه ادم یا حرفی متوجه میشم.

 

واین باعث میشه من ادای ندونستنو دربیارم. .

 

 

ادامه مطلب

همیشه به حواس پرت بودنم علی رغم حافظه خوبم افسوس خوردم!


مورد های بسیاری برام اتفاق افتاده که دلیل اصلیش جواس پرتیم بوده.


اخریش همین چند وقت پیش وباز گذاشتن گاز بود!


دیشب بعد از یک روز پرکار به علت اینکه شب قبلش هم خوب نخوابیده بودم تصمیم گرفتم زود بخوابم.


ادامه مطلب

مدتیست دندون درد بیچارم کرده!


دندون عقل یا همون نهفته داره هویدا میشه و درد عجیبی انتهای لثه و فکم حس میکنم.


تا دیروز با خودم فرمودم بزار برم پیش دندون پزشک اینجا حداقل یه مسکن برام تجویز کنه.


یه نیم ساعت پیچوندم و رفتم بخش دندان وفک!


چه بخشی! گل و بلبل بود اصن.


همه شاداب , همه با حوصله , همه شیک 


ادامه مطلب

بعضی از روزها عجیبن.


انگاری فقط میان که کاسه صبر تورو لبریز کنند.


به علت الودگی هوا و طرح زوج وفرد ، از ساعت 5 تا 6:30 صبح 


ترافیکی توی خیابونا برقراره که بیاوببین!


چون ساعت شروع طرح 6:30 صبحه .


صبح موندم توی ترافیک ودیررسیدم. 


غرولندهای سال بالایی رو نوش جان کردیم.

ادامه مطلب

وقتی 21سالم بود برای اولین بارتنها سفرکردم.


یک سفردوروزه با دوتا دوست صمیمیم به مازندران.


به روستای فیلبند رفتیم.


واین نقطه عطف یکی از تصمیمات مهم وخوب زندگیم شد.


ابرها ومه وطبیعت برام جذاب بود.


اون بالا که رسیدیم به وجد اومده بودم.


هنوز با یاد اوریش ضربان قلبم بالا میره.


ابرها زیر پام بود و اسمان بالای سرم


حس فوق العاده  ای داشتم.زبونم بند اومده بود.


خالص ترین هوای عمرمو نفس کشیدم.

ادامه مطلب

شب های زمستون سرد بود.


اما شب نشینی های خونه بابا بزرگ عجیب گرم بود.


مامان بزرگ پادرد داشت و نشسته انار دون میکرد ، خاله جان ماهی سرخ میکرد و مامان اش رشته های 


معروفشو میپخت که همه با ولع  تمام میخوردیم و از طعم نعناع و پیاز داغ زیادش لذت میبردیم.


دایی پا به پای شیطنت بچه ها میومد و واسمون اجیل ونخود چی کش میرفت.


حیاط خونه بابابزرگ اونقدری جاداشت که کلی بچه قد ونیم قد دور حوضش دنبال هم کنند و


گلدون های شمعدونی لب حوض رو بشکنند.


دایی جان بزرگه دیوان حافظ قدیمی رو باز میکرد و یه جرعه از چای خوش عطر توی استکان های 


کمر باریک محبوب مامان بزرگ و باعناب میخورد و باصدای قشنگش بیتی از حافظ میخوند.


یلدا فقط یک شب در سال نبود ، هر شب ما یلدایی بود


بچه ها بزرگ شدن، بزرگتر ها پیر شدن و پیر ها .


لذت دورهمی های قدیمی ما وخاطرش اونقدری موندگار هست که شب یلدا دور هم جمعمون کنه.


کنار بابابزرگ بشینیم و برای سلامتی و طول عمرش دعا کنیم .


بابابزرگی که تموم حواسش به خوراکی های شیرینیه که براش ممنوع شده.


مامان بزرگ ودایی جان بزرگه هم بیست ساله این شب رو کنار ما از پشت قاب عکس روی دیوار 


نگاه میکنند.


وقتی کنار هم هستید قدر بزرگ تر ها رو بدونید اونا مثل نخ تسبیحی هستند که مارو کنار هم نگه میدارن.


قدر تک تک دونه های انار رو بدونید .


یادمون نره اگه ابرها به اسمون تکیه میکنند و درخت ها به زمین 


انسان ها به مهربونی همدیگه. دریغش نکنیم.


امیدوارم زمستون امسال دست هامون برف زیادی لمس کنه.


کامتون به شیرینی و سرخی انار .


اولین روز زمستونیتون وانیلی :)






_ یکمم به من برس فقط حواست به گل پسراته!




_باید همیشه مثل مهمون تو خونه


هوای مرد خونه رو داشت!!!






+ پسر دوستی ظلمی بود به جامعه بشریت!


:)


+ این مهرمه!! 


ایناز اینارو چسبونده روش! 


منم دیدم بچه ها دوست دارن درشون نیوردم:))




اهنگ گوش کنیم؟:)




دیروز 8:30 صبح شیفتم تموم شد و به سمت خونه پرواز کردم.


اندک مسیری با متروی جان رفتم و دیدم که نه نمیتونم!


کلی وسیله همراهم بود و من نیز خسته واندک خوابالود.


اصلا یکی از دلایلی که به ازدواج و تشکیل خانواده راغبم همینه!!  


یکی باشه بیاد دنبالم وظیفه خطیر حمل وسایلم بندازم گردنش!


چی میگفتم؟؟؟آهان بله خلاصه سوار تاکسی شدم و خانوم و اقایی نیز صندلی عقب نشسته بودن


جلو نشستم ومنتظر.


راننده هم کماکان داد میزد که . یه نفر!


یکم اینور نگاه کردم اونورو نگاه کردم یکمم آسمونو نگاه کردم ولی انصافا آسمونی پیدانبود!


دیگه کلافه شدم از انتظار وخواستم بگم اقا بیا راه بیفت نفر بعدی هم من حساب میکنم که یدونه محکم زدم 


تو سر خواسته ام!!


مریم حسابگر درونم غرید که : دیشبم با اسنپ رفتی، عه! 


کجارفت ان اقتصاد گری ها ؟؟ به کجا چنین شتابان؟؟؟؟


خدایی حرفاش منطقی بود ومنم لال شدم !


ادامه مطلب

صدای آدما با چهرشون رابطه ی مع به توان دو به روی جذر 3 و لیمیت بی نهایت با تابع x-y=1 داره!!

 

همینقدر پیچیده!!

 

اگه از طبقه معمولی باشی و صدای خوبی داشته باشی قطعا سیمای داغونی داری!

 

و اگه سیمای خوبی داشته باشی صدات قطعا مثل تراکتور خرابه!!

 

چرامیگم طبقه معمولی؟؟

 

چون پولدارا معنی سیمای زشت براشون تعریف نشده اس!

 

یه جراح پلاستیک و یه شابلون خرجشه.

 

صداشونم که یا مادرزادی ژن خوب دارن یا دستکاری شده اس .

 

 

+ یه سرباز اومده بود بخاطر سرگیجه مفرط وگفت : میشه برام استعلاجی بنویسید؟؟

 

فقط خوش خط بنویسید دفعه پیش بدخط نوشتی نتونستن بخونن قبولش نکردن!!

 

گفتم: من نوشتم؟؟؟ مطمئنید؟؟( یه جوری میپرسیدم انگار خطم خوب بوده وتهمت ناروا زده )

 

گفت : اره مطمئنم صداتم ماشالله مردیه واسه خودش !! ازرو صدات شناختم!

 

:/

 

استعلاجی که ننوشتم هیج براش دعا کردم اضافه خدمت بخوره! بی تربیت:)

 

+ دعوت شدم به شب شعر ومشاهیر!!!

 

خودم تانیم ساعت هنگ بودم ! همینقد ندید بدید یعنی

 

قطعا پی به استعداد نهانم در شعر وشاعری و کلیه امور بردن که دعوتم کردن :)

 

یه چارتا شعر یادم بدین ، خیر ببینین

 

همینک نیازمند یاری سبزتان هستیم:)

 

 

+ رفتم تریای اتاق عمل ، کلا کیشیک شب ما ول میچرخیم خدا ازباعث بانی کسی که این ظلم را برما رواداشت

 

نگذره ! بگذریم

 

دیدم دو تا جوون قدیمی ، دوتا استاد گرانقدر تپلی ، دوتا سرخوش 72 ساعت کیشیک بده ، دوتا در پول غلط زن بالقوه

 

و اصفهانی زندگی کن بالفعل ( امیدوارم درست نوشته باشم همش اینارو چپکی میگیرم) ، دوتا پیرمرد پرحاشیه

 

دارن اهنگ گوش میدن و تخته میزنن وپشت سر خانوماشون غیبت میکنند!!!

 

 

تازه به منم میگن شتردیدی ندیدی والا فلان درستو صفرمیدیم!! :))
 

 


این که بابابزرگم تو دوران جوونیش کلی کراش داشته بحثش جداست !( هنوزم داره البته)


و اینم که اسم ، قشنگاشو گذاشته رو دختراش یک حرکت انتحاری و انحصاری که فقط از عهده خودش برمیاد ولا غیر!!


آخه آسیه سلطان؟؟؟؟


جدا از ابهت اسم که هیچ از ارزش های خالم کم نمیکنه ، باعث نمیشه ما اسمش علامت اختصاری نکنیم!


خاله آسی وی لاو یو :))


ای مظهر ابهت همیشه الگوی منی!


خصوصا در امر خطیر خواهر شوهری سلطانم!


ازشلوغی و مهمونی های پی در پی بیزارم.


درونگرانیستم اما با تنهایی بیشتر خو گرفتم.


تو تنهاییم بهم خوش میگذره ، میتونم با تخیل هرجایی که میخوام برم.


تو تنهایی میتونم چشمامو ببندم وخودم کنار یه شومینه تصورکنم درحالی تو کنارم نشستی و فروغ میخونی برام.


تو تنهایی میتونم اهنگ محبوبم بارها گوش کنم و درتنهایی خودم با لذت آشپزی کنم


دنیای تنهایی من فقط متعلق به منه.


ادامه مطلب

میگه یه تابلو کائنات واسه خودت درست کن ببین ده سال دیگه به کدوماشون رسیدی؟


امید چیز عجیب و ترسناکیه.


بدون امید نمیشه ادامه داد ، با امید واهی هم ادامه دادن ترسناکه


وقتی امروز صبح مرد 50 وخورده ساله  با عجز گریه میکرد و از جراح مغز و اعصاب میخواست یه کاری کنه واسه خانومش


برای اولین بار باخودم گفتم اینجادارم چیکارمیکنم؟


تابه اون لحظه معنی فرسایشی بودن محیط بیمارستان درک نکرده بودم.


وقتی ظهر داد زدم سر پرستار تازه کار که من تعیین میکنم  ازمایش باید تکرار بشه یا نشه


و از پنجره دیدم رفت تو حیاط گریه کرد 


ازخودم متنفرشدم

ادامه مطلب

اقدس خالمه!


پنج ماه و نوزده روز و هشت ساعت از من بزرگتره.


اما رفتاراش خلاف اینه ومعتقده من ننه بزرگ باباشم!


شب هایی که پیش همیم کلی چرت وپرت میگیم ومیخندیم.


دست پختش افتضاحه!


چند روز پیش برامون کشک بادمجون درست کرد ، بگذریم از بادمجون های سوخته اش روغن موجود تو غذاش پتانسیل


اینو داشت توش شنا کنی !


ما هم خواستیم همین کارو کنیم منتهی شنابلدنبودیم که هیچ غریق نجاتم نداشتیم!


همینقدر بی امکانات

ادامه مطلب

یک گروه فامیلی تو تلگرام داریم که آسایش از من بنده خوب خدا گرفته!

 

بارها لفت دادم و باز بدون خواست خودم اد شدم .

 

مثلا همین دیشب برای یک ربع داخل گروه " نازارکان" ( اسم گروهمونه ) :)) بودم

 

خاله بزرگ : ر. شب یلدا دیدمت چاق شده بودیا داشتی میترکیدی !!

 

ر( خاله دیگر) : وا؟؟ خودتو دیدی؟؟؟؟ مردم کور خودشونن بینای مردم !!!

 

( اینجا دعوا شروع میشه)

 

دایی: پراید وطلا گرون شده !( ایشون خبرهای اقتصادی تو گروه پخش میکنن البته گاهی دو بهم زنی هم میکنن)

 

شوهر خاله: اقا قضیه فلانی چیشد؟؟؟ ( هیچ وقت نفهمیدم فلانی کیه؟!)

 

خاله ها هنوز دارن دعوامیکنن و ازخجالت هم درمیان!

 

اقدس: مریم مردی ؟ انلاینی حرف نمیزنی؟؟

 

برادر: خورده کاری کابینت و نصب کمد دیواری دارید واسه عید بدید به من هاااا!

 

ادامه مطلب

1-فشار پیرمرد رو گرفتم و گفتم خوبه فشارتون ، گفت: از دولتی سر توئه!


2-زن حدود 25ساله با بچه سه سالش اومده بود و بچش سرماخورده بود گفتم دفترچه دارید ؟ گفت نه 


نسخه شو نوشتم دادم بهش یکم نگام کرد وگفت : من پول ندارم دارو بگیرم مطلقه ام .


گفتم سرکار نمیری؟ گفت : چرا ، تازه صیغه ام تموم شده!!!


3-یه دختر حدودا 27ساله اومد که با دیدنش جملگی گفتیم : فتبارک  الله احسن الخالقین!!!


زیبا ، شیک پوش عطرش بولگاری بود ، یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید!


حیف پسر نیستم وگرنه قطعا عروس ننم میشد:)


خلاصه با ناز اومد نشست گفت : سلام خسته نباشین


تو دلمون گفتیم : تو فقط حرف بزن !! _ ممنون بفرمایید


گفت ازوقتی این حادثه واسه هواپیما افتاد من اضطراب شدید گرفتم اخه مهماندارم!


فرستادیمش نزد رزیدنت اعصاب وروان .


ادامه مطلب

جایی خونده بودم که زن ها بدون معشوق بودن ودلبر بودن برای کسی معمولی هستن!

 

مخالف این جمله بودم ، مگه میشه زنی که هنرمنده و معشوق کسی هم نیست معمولی باشه؟؟

 

مگه میشه یک مادر مهربان معمولی باشه؟

 

مگه میشه زنی که ت مداره معمولی باشه؟؟

 

یک "نه" قاطع جوابش بود.

 

کلمه معمولی درون جمله به حدی برام پررنگ بود که متوجه نبودم میشه جوردیگه خوندو برداشت کرد

ادامه مطلب

وقتی حالم خوبه بیشترازهرچیزی دلم میخواد بنویسم.

غمگینم ، بازم دلم هوای نوشتن داره.

اتفاق جالبی برام میفته میخوام ازش بنویسم.

دلم غرزدن و نق زدن میخواد ، کجا بهتر از وبم؟؟ غرهامو مینویسم

ذوق مرگم دلم میخواد ذوقمو بانوشتن خرج کنم.

بی حوصله ام ، نوشتن چاره دردمه.

به قول میرزامهدی صاحب یک فقره وب " یک مشت حرف های خب که چی گونه" نوشتن دروبلاگ تمرین نویسندگیست!

پس چی؟ بنویسیم!  

کجا؟ در وبلاگ!

کی؟ هروقت شد!!

+ به جان ملانصرالدین ننوشتن و ماهی یک پست گذاشتن باکلاسی نیست!

زیاد پست زدن و نوشتن هم نشونه امل بودن و بی کلاسی نیست!!

مرسی . اه!

:)

اندر صبحگاهی سرد و زمستانی که خون در رگ هایمان یخ بسته بود و ازنوک بینی قندیل یک متری

اویزان گشته بود ( دروغ نمیگم همین امروز صبح بود نگاه هنوز دماغم قندیل بسته ببین ، نه ببین!)

مهمان دوستی از فرقه چهاردرصدی جامعه و برگزیدگان قوم و ژن برتر برما تهی دستان معمولی پوستین پوش گشتیم!

توقع ما ازاین بشر شاسی بلند سوار صبحانه ای درخور بود که درکمال بی رحمی مارا به چرک ترین حلیم پزی شهر برد!

دروصفش همین بس حاضریم سوگند به چشمان آبی بابابزرگمان  یاد کنیم که روکش های صندلی آن جا از زمان 

عباس میرزا تعویض وایضا شسته نشده بود!!

التفاتی ننمودیم وبران صندلی های کژدار و حاوی کرونا نشستیم، حلیم هایمان راگرفتیم و تا قاشق بر ان زدیم

با صحنه ای محیرالعقول مواجه گشتیم!!
ادامه مطلب

همه شما این روزها درمورد ویروس کرونا شنیدید.


دومورد مبتلا به کرونا درایران تایید شده ، پس باید یه سری اطلاعات دراین مورد داشته باشین.


1- ویروس درمان نداره و به انتی بیوتیک پاسخ  نمیده پس با ظاهر کوچکترین علائم به مراکزدرمانی برید.


2- علائم ویروس شبیه انفولانزاس ، تب ، سرفه، تنگی نفس ، بدن درد ازنشونه های بارزشه.


3- ویروس از طریق تماس باحیوانات ، مصرف فراورده های گوشتی ( گوشت قرمز وسفید) ، تماس بافرد بیمار به راحتی منتقل میشه


حتی ازطریق پوست ، پس بیشتر مراقب بچه ها و سالمندان باشید .سیستم ایمنیشون به مراتب ضعیف تره.


4- از نگهداری حیوان خونگی جدا خودداری کنید ( کرونا واکسن نداره) ، به باغ وحش نرید


گوشت و ماهی و شیر و.ازبرندهای معتبری که استریل شده ان بخرید و شیرخام مستقیم نخرید به هیچ وجه


5- تاجایی که امکان داره از مترو و استفاده نکنید ویا ماسک و دستکش به همراه داشته باشین و پس از مصرف روزانه بندازید دور .                    

روزانه چندین بار دستاتونو بشورید


6 -ازرستوران های بین راهی جدا غذایی نخورید .


7- خواهشا بابروز کوچیکترین علائم به بیمارستان برید و دست از خوددرمانی و داروهای سنتی و بردارید.



+ بعدانوشت : کلیپ رو ببینید خوبه.


دریافت



+++ دوستی که خصوصی کامنت دادی و پرسیدی که تو کلیپ از روغن بنفشه و اکالیپتوس و. گفته و اینا رو درمان معرفی کرده


پس چرا شماگفتی طب سنتی درمان نمیکنه؟؟


اگه بادقت کلیپ رو ببینید متوجه میشید که درمورد پیشگیری حرف زده نه درمان ، پس روغن بنفشه و . کمک میکنن ایمنی بدنتون


قوی تر واماده تر بشه وامکان ابتلا روکاهش بده ولی درمان نیست.


مامان بزرگترین آرزوت چیه؟؟

_تو آدم بشی و دست از کوه رفتن برداری!( همیشه  اینجوری محبتشو نشونم میده ، شماجدی نگیرید)

_جدی چی؟:)

_ داداشت سرو سامون بگیره!

_آرزوی بعدیت چیه؟؟

_ قلقلی( داداش کوچیکه) رشته خوب قبول بشه واسه دانشگاه

_ اون وقت بعدیت چیه؟؟

_ پول جمع کنم برم پلکمو و پیشونیمو بوتاکس کنم!!

 

مفهوم محبت و عشق مادرانه عوض شده یا من ازتوجوب پیداکرده؟؟

ادامه مطلب

مادرم مثل اسمش خیلی معصومه.

 

همیشه میگه دلش میخواسته من پسرباشم ، میگه بچه اول که پسر باشه خیال مادر از باقی بچه هاش راحت تره.

 

از یه جایی به بعد خواستم پسرش باشم تا دل مادرم نگران نباشه.

 

رشته ای که میخواستم و استعدادشو داشتم نرفتم ، خوندم وخوندم وخوندم تا همونی بشه مادرم میخواد.

 

مادر من ، خوب مطلق منه!

 

اگه کسی برنجونتش از اون شخص متنفرمیشم.

 

بی ادب میشم جلوی راننده ای که باسرعت  میره و اعتراض میکنه به آروم راه رفتن مادرم.

 

مرتب موهاشو رنگ میکنم از بلوند تا شرابی تا محو بشن موهای سفیدش و نبینمشون.

 

رنگی ترین  لباسارو براش میخرم تا یادش بره تیرگی های گذشته رو.

 

بغل مادرم بوی امنیت میده .

 

ادامه مطلب

وقتایی که اقدس خونمونه خواب درست وحسابی ندارم.


مدام حرف میزنه و پاروی خط قرمزم که خوابه میزاره! نه تنها پامیزاره بلکه سه ثانیه یکبار هم مثل نوار ضبط شده میگه


- خوابیدی؟؟ گوش بده جان من!


بادستکش وماسک کنارم خوابیده وبهش میگم مگه مجبوری ؟ برو یجای دیگه بخواب!


میگه: میخوام روزای آخر عمرت کنارت باشم!!


راضی ام از لگدی که بعد این حرفش نثارش کردم:)


میگه: میدونستی من بمیرم ازنظر حقوقی تویکی ازوارثامی چون مجردم؟؟


میگم: بابات که زنده اس شکرخدا انقدرم بچه ونوه داره هیچی به من نمیرسه بعدشم تو اصلاچی داری؟؟


- کرونا دار( فحش جدیده) ازارث بابام میرسه بهتون ، راستی  تو هم یکم بخشنده باش!


سریع پی به نیت پلید  وکثیفش بردم وگفتم : چشمای ناپاکت از وسایلم بکش کنار، دست به یکیشون بزنی دستت قلم میکنم!!


به این میگن ابهت!!


از رونمیره ومیگه : بابام خونه تو روستاروساخت یه سگ میگیریم میخوام تعلیمش بدم پاچتوبگیره!!


- باش تا بابات سگ بخره ، بخواب بزار منم بخوابم :/


بی توجه به التماس تو صدام گفت: چندتاچیزی که خوشحالت میکنه چیه؟


سریع گفتم اینکه تو هی نیای خونمون چتربازی!


گفت: میدونستی تو بچه بودی شیر بز خوردی؟؟ نصف اخلاقات واسه همینه آدمیزادی نیست!!


ادامه مطلب

مامانم میگه اخبار گفته تنها عاملی که از کرونا جلوگیری میکنه نظافت وخونه تیه!!


کی بار اول گفت رفیق بی کلک مادر؟!!


بابابزرگم زنگ زده که رفتی رای بدی ، ازش پرسیدم به کی رای دادی؟؟


صدای خندشو شنیدم که باهیجان میگفت به سمیه رای دادم!


تاعکسشو دیدم یاد همسایه قبلیمون سمیه خانوم افتادم ، چه زن جواهری بود!!!


+ گاهی وقتا تموم حس های بد سمتت میان اون وقته که میخوای دور بشی ازشون.


تنهایی اولین انتخابت میشه .


نمیگم خوب مینویسم ، نه اصلا ولی ننوشتن و بستن وبلاگم یه حس بدتری بهم داد.


انگار ازخودت دورمیشی . یه چیزی کمه .






کی میدونه واقعا کیه؟ چی میخواد؟


چقدر خودشو میشناسه؟


هممون تو تاریکی شبیه همیم.


من اما خوب میدونم که درونم با ظاهرم خیلی فرق داره ، شاید بشه از روی حرفام که مینویسم اینجا تاحدودی 


منو شناخت.


داییم میگه توآدم دیوانه و زبان نفهمی هستی که دلت میخواد همه چیو خودت حل کنی .


بارز ترین ویژگی من رهاکردنه!


رهاکردن یهویی یه رفتار ، یه حرفه ،یه دوست و


خصلت خوبی نیست که بهش افتخارکرد .


گاهی ممکنه لبخند یه غریبه تو مترو خوشحالم کنه ، گاهی هم با هیچی خوشحال نمیشم.


من هروقت ذهنم پراکنده فکرمیکنه و کنترلش ازدستم خارج میشه شروع میکنم به انجام یه کاری


آشپزی ، نوشتن توی دفترم ، ورزش کردن

ادامه مطلب

مادر من اول یک عنصر ازآلیاژ نگرانی بوده بعد مادرشده!!


مثل همین روزا که خروج ازخونه رو ممنوع کرده! 


انگار کرونا نشسته دم خونمون و منتظره مابریم تا ویروسیمون کنه و به فجیع ترین شیوه ممکن بمیریم!


صبح میگفت ازبیرون اومدی صورتتو باالکل بشور!!


گفتم ننه اسید بهترنیست؟؟ 


گفت تو ازبچگیتم حرف گوش کن نبودی ایشالله خدا یه بچه مثل خودت بهت بده!!


این نفرین بود یا دعای خیر؟؟؟


گفتم ننه ناراحت شد؟؟:)

ادامه مطلب

ازرنجی که میبرم اینه هرروز بلا استثنا با یه پیکان سن خدابیامرز بابای بابابزرگم میرم ومیام!!


محله ما اینجوریه که چندتا کوچه پیاده میرم بعد میرسم به ایستگاه تاکسیا بعد بی ار تی بعد متروجان!


مشاهده شده که هنگام بستن درماشین ، دستگیره در هم دراومده !


چندباری هم هولش دادن !!


ولی اصل موضوع همین نیست.


اسم راننده اوس عباس شوفره!!


قبلا مکانیکی داشته آتیش گرفته ازمکانیکیش فقط لقب اوستارو داره!!


تومحل ما اسم + شغل به کارمیبرن.


فوراگزمپل: اکبرشاطر، سامان کافینت، قیصر قصاب ( حال میکنید واج آرایی رو))  انصافا قیصر قصاب خوفناکه!!


اوس عباس شوفر علاوه بر اینکه رو پیکانش تعصبی داره عجیب یکمم گوشاش سنگینه!

ادامه مطلب

خوبه آدما گاهی ضعیف باشن .


مدام که ادای قوی هارو درمیاری توقع اطرافیان ازت بیشتر میشه.


تایکم توخودت میری و سکوت میکنی میگن چته باز؟؟ لوس نکن خودتو بهت نمیاد!!


آره، بهت نمیاد!


کی دیده زمستون بمونه؟؟


صبح متوجه جوونه های ریز رو درخت های کوچمون شدم. 


ادامه مطلب

گویا دعوت شدم به نوشتن نامه ای به شخصی که در دنیای واقعی نمیتونید بهش نامه بدین یا یه همچین چیزی!!


ممنون ازگلشید بابت دعوتش.


راستش باید بگم اشخاص زیادی هستن که دلم میخواد باهاشون حرف بزنم فور اگزمپل زی زی گولو!


فقط یه کلمه میگم زی زی گولو جان ومزاحمت نمیشم، ازصدات متنفر بودم ونمیدونمم چرا ! 


و آنه شرلی !!! تو نقطه مقابل من بودی وهستی!


پرحرفیت سرسام آوره!! 


حاضرم شرط ببندم اگه اون گیلبرت خرخون نبود کسی نمیگرفتت و تو میرفتی پست میزدی که چگونه مجرد وشاد باشیم!


ادامه مطلب

ساعت ده صبح با صدای مامانم بیدارشدم، معمولا هر وقت با گفتن الفاظ محبت آمیز بیدارم میکنه نقشه ی شومی 


برام داره!!


مادر من هم مثل تمام مادران ایرانی گونی گونی هویج میخره واسه بسته بندی ، تریلی تریلی نخود فرنگی و ذرت 


خاور خاور لوبیاسبز ، کامیون کامیون سبزی 


ساعت ده یه چایی خالی داده دستم نشوندتم پای تمیزکردن و بسته بندی کردن هویج و سبزی!


نمیزاشت برم دست به آب!! میگفت از زیر کار در میری !!


ناهارم بهم نداده!


دستام پینه بسته :(


7ساعت یه جا نشستن و هویج خورد کردن وسبزی تمیز کردن گاو نر میخواهد و مرد کهن!!


برام سواله دختران بلاد کفر چگونه به این حجم از اسایش و کار نکردن و توافق با مادرانشون رسیدن؟؟؟


تاحالا دیدین یه دختر خارجی بشینه ده کیلو سبزی تمیزکنه؟؟؟


همین سوال برای نشون دادن ظالم بودنش و اعتراض خویش نسبت به این خشونت علیه دختران ازمادرمم پرسیدم


جوابش درد داشت!


هم درد داشت هم بازوم کبود شد:/


یه چندتا دعامیکنم همراهی کنید ، خیر ببینین


- خدایا احتکار هویج و فلفل وسبزی و نخودفرنگی و سایر سبزیجات را حرام کن!


- پروردگارا به مادران ما رافت و عطوفت عطا بفرما.


- بارالها مارا  در بهشت هم نشین حوریان سبزی خورد کن وهویج پاک کن قرار ده!





سال 98 اتفاق های خوب و بدی به همراه داشت ، که تلخیش بیشتر بود برای همه.


اما حقیقتش دلم براش تنگ میشه ، آدم  از دل سختیا رشد میکنه و شکوفا میشه همین خیلی ارزشمنده.


از طرف خانوم دکتر مهربون بیان ، شارمین   جان دعوت شدم به نوشتن هشت لبخند نود وهشتی (:


قطعا از هشتا لبخند بیشتر داشتم تو یک سال ، ولی مهم ترین ها که هنوز شیرینی اون لبخند همراهم هست 


مینویسم.


1- درمان بیماری برادر کوچیکم که سال ها درگیر این بیماری بودیم و لطف خدای مهربون شامل حالمون شد


واقعا هر روز بادیدنش لبخند میزنم  و با شادیش ذوق میکنم .


2- اون روزی که با دوستام تصمیم گرفتیم یکی از سخت ترین قله ها و صعب العبور ترینشو بریم


و تونستیم سالم قله رو فتح کنیم ، همون موقع کلی رو قله  جیغ و لبخند و تخلیه هیجانی انجام دادیم! :)


3-روزی  که اولین افزایش حقوقم  گرفتم (: 


4- روزی که جواب ازمایشم اومد هم از شادی گریه کردم چون باورم  نمیشد هم لبخنم!


5- یه روز برفی خییلی سرد سرکار بودم مدام میگفتم الان بری خونه با یه قابلمه آش رشته مواجه بشی!


اومدم خونه و دیدم مامانم پخته بود ، هیچی اندازه اش رشته های مامانم منو سرحال و خندان نمیکنه! 


مزه بهشت میده آش رشته اش:)


6-   روزای بد و پر استرس قبل اومدن جواب آزمایشم وقتی کلی نگران وغمگین  بودم


یه رفیق خوب و عزیز بخاطرم کلی راه اومد و رفتیم  دربند کلی خندوند منو:)  ، همیشه قدردان درک ومهربونیشم.


7- همین دیروز که بابابزرگم زنگ زد وگفت ازخوبی تعطیل شدن عیددیدنی اینه من دیگه یه این همه بچه ونوه ونتیجه


عیدی نمیدم! :)


8- تمیز شدن داداشم واهمیت دادنش به نظافت به خاطر کرونا واقعا نه تنها لبخند بلکه شکرگزاری هم داره!


( مرده بودیم از بوی جورابش) (:



+ سال خوب و تنی سلامت برای همه آرزو میکنم .


پیشاپیش سال نو مبارک:)


++ خداحافظ نود وهشت.




تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

چیبین فرش اَیّام مخزن الاسرار ادکلن بلک افغان Kevin Brenda